کد مطلب:106685 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

نامه 062-به مردم مصر











[صفحه 335]

از جمله نامه های امام (ع) به مردم مصر كه توسط مالك اشتر، موقعی كه او را فرمانروای مصر كرد فرستاد. مهین: گواه. روع: قلب. انثیال: ازدحام، هجوم، ریختن. راح: رفت. زهق: از بین رفتن، از هم پاشید تنهنه: گسترش یافت (اما بعد، خداوند پاك، محمد (ص) را به عنوان بیم دهنده ی جهانیان، و گواه بر پیامبران، برانگیخت، و چون آن گرامی رحلت كرد، پس از او، مردم درباره ی خلافت با یكدیگر به كشمكش پرداختند، به خدا قسم كه به دلم نمی نشست و از خاطرم نمی گذشت كه مردم عرب بعد از آن بزرگوار، خلافت را از خاندان او به دیگری واگذارند، و بویژه آن را از من دریغ دارند، چیزی مرا ناراحت نكرد، مگر روی آوردن مردم به سوی فلان كه با او به بیعت پردازند. این بود كه من دست نگه داشتم، تا این كه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند و دعوی از بین بردن دین محمد (ص) را كردند. ترسیدم، اگر به یاری اسلام و مسلمین نشتابم، شاهد خرابی و ویرانی آن بشوم، كه در آن صورت غم و غصه ی آن بر من بیشتر از دست نیافتن به حكومت بر شما باشد، آن حكومتی كه متاع چند روز دنیاست كه همچون سراب نابود، و یا چون ابر از هم پاشیده می شود. در نتیجه از میان آن همه رویداد

ها به پا خاستم تا نادرستیها مهار شد و از بین رفت، و كشتی دین آرام گرفت و از تلاطم باز ایستاد.)

[صفحه 337]

طلاع الارض: پر شدن زمین اسی: غمگین كرده است الدوله فی المال به ضم دال: مال یك بار دست این و یك بار دست آن باشد خول: بردگان، غلامان رضخ: رشوه، اصل واژه به معنی تیراندازی است تالیب: وادار ساختن تانیب: سرزنش كردن ونی: سستی، ناتوانی تزوی می گیرد: تصرف می كند تبوءوا: بر می گردید خسف: كاستی و از همین نامه است: (به خدا قسم، اگر من به تنهایی با آنها (لشگریان معاویه) رودررو شوم در حالی كه آنان همه ی روی زمین را پر كرده باشند نه باكی خواهم داشت و نه به هراسی می افتم. و من گمراهیی را كه آنان گرفتار آنند و رستگاریی را كه خود به آن رسیده ام، به چشم خویش می بینم و از سوی خدای خود بدان باور دارم. و من به دیدار پروردگارم مشتاق، و به جزا و پاداش نیك او امیدوارم، اما غم من برای آن است كه امر این امت را نادانان و بدكارانشان بر عهده گیرند، و مال خدا را بین خود، دست به دست كنند، و بندگان خدا را به صورت غلامان، افراد خوب را به صورت دشمنان، و بدان را دار و دسته و همكار خود قرار دهند. براستی از ایشان كسی هست كه در میان شما مسلمانان باده گساری كرد و درباره او حدی را كه در اسلام تعیین شده، اجرا كردند، و برخی

از آنان تا چیزكی بابت اسلام آوردن به آنان عطا نشد اسلام نیاورند، پس اگر اینها نبود، من شما را زیاد اصرار و سرزنش نمی كردم، و بر جمع شدن و ترغیب شما پافشاری نمی كردم، و اگر زیر بار نمی رفتید و سستی می كردید به حال خودتان می گذاشتم. آیا نمی بینید (بر اثر غلبه دشمن) سرزمینتان كم شد و بر شهرهای شما استیلا یافته اند و به اموال شما دست یازیده اند، و در شهر و دیارتان جنگ و ستیز می كنند. خدا شما را بیامرزد، به پیكار با دشمنتان رهسپار شوید، و زمینگیر نباشید تا به پستی نیفتید، و به خواری و ذلت برنگردید، در نتیجه پست ترین چیز نصیب شما نگردد، براستی حریف جنگ هوشیار و بیدار است، هر كس بخوابد دشمن از او غافل نیست و بیدار است والسلام.) امام (ع) نامه را با شرح حال پیامبر (ص) آغاز كرده است كه او بیم دهنده ی همه ی مردم جهان به مجازات سخت الهی، و گواه بر پیامبران بود كه اینان از طرف خدا فرستاده شده اند و در این جهت آنها را تصدیق و تایید می كرد. و بعد از آن به شرح حال مسلمانان كه در امر خلافت، به كشمكش و نزاع با یكدیگر پرداختند، و كم كم به شرح حال خود با مردم پرداخته، به عنوان گله و شكایت از منحرف ساختن امر خلافت از وی با این ك

ه او بدان سزاوارتر بود، و هجوم بر بیعت با فلان- فلان كنایه از ابوبكر است- و خودداری از اقدام برای به دست آوردن حكومت تا زمان ابی بكر كه به ارتداد مردم از اسلام و طمع بستن بنی امیه به نابودی دین انجامید. آنگاه به شرح حال خود از بیمناك بودنش بر اسلام و مسلمین پرداخته كه مبادا رخنه در اسلام بیفتد و یا بنای اسلام ویران گردد، در نتیجه غم و مصیبت او درباره ویرانی اساس دیانت بیشتر از دست نیافتن به حكومت كوتاه مدتی باشد كه نتیجه اش اصلاح فرو ع و جزئیات دین است، و نابودی حكومت را به نابودی سراب و از هم پاشیدن ابرها تشبیه كرده است. وجه شبه، سرعت زوال، و بی ثباتی آن است چنان كه حقیقت سراب، وجود ابر، بی ثبات و ناپایدار است. و ارتداد بعضی از مردم را جلوتر ذكر كرده است به منظور این كه برتری خود در اسلام را بیان كند، از این رو به دنبال آن داستان قیام خود را در میان آن حوادثی نقل كرده است كه جنگهایی تا سرحد نابود شدن باطل و برقراری و گسترش دین، اتفاق افتاد. سپس سوگند یاد كرده است كه اگر او تنهایی با سپاه معاویه در حالی كه آنان تمام زمین را پر كرده باشند، روبرو شود، از آنها باكی نداشته و نمی ترسد، و این نترسیدنش به خاطر دو چ

یز است: 1- آگاهی و یقین بر این كه آنان در گمراهی اند و او بر هدایت. 2- علاقه و دلبستگی اش به دیدار پروردگار و انتظار و امیدواری اش به اجر و ثواب او. و این دو مطلب به منزله ی دو قیاس مضمری هستند كه كبرای مقدر آنها چنین است: و هر كس كه چنان باشد، نباید از آنها بترسد و بیمناك باشد. عبارت: و لكننی آسی... به منزله ی پاسخ به پرستش مقدری است كه گویا كسی پرسیده است: تو اگر می دانی كه حالات یاد شده را تو و آنها دارید، پس چه غم از كار آنها؟ گویا آن بزرگوار در جواب فرموده است: من از روبرو شدن با آنها و پیكار با آنان غمی ندارم، بلكه از آن می ترسم كه زمام امور امت محمد را نادانان و بدكاران ایشان به دست گیرند. تا كلمه ی: حربا، و مقصود امام (ع) از نادانان، بنی امیه و پیروانشان می باشد. و بعد هشدار داده است كه اگر آنان عهده دار امر حكومت گرداند از ایشان برمی آید كه چنان كاری را بكنند، با این گفتار، فان منهم... الرضائخ. و مقصود امام (ع) از كسی از بنی امیه كه در بین مسلمین باده گساری كرد اشاره به مغیره بن شعبه است كه در زمان عمر، وقتی كه از طرف او والی كوفه بود، شرب خمر كرد و در حال مستی با مردم نماز گزارد و بر عدد ركعات نماز

افزود، و در حال نماز قی كرد، مردم بعدا گواهی دادند و حد میگساری اجرا شد، و همچنین، عنبسه (عتبه) بن ابی سفیان كه خالد بن عبیدالله او را در طایف حد شرب خمر زد و كسی كه اسلام نیاورد تا به او بخششهای اندك رسید، گفته اند: منظور ابوسفیان و پسرش معاویه است، توضیح آن كه آنان از جمله مولفه قلوبهم بودند كه به وسیله بخشش، به دین اسلام گرایش یافته و به پیكار با دشمنان اسلام پرداختند، و بعضی گفته اند: مقصود عمرو بن عاص است، البته درباره ی او چنین چیزی شهرت ندارد، جز همان داستان كه امام (ع) از او نقل كرده است كه با معاویه شرط كرد تا در برابر واگذاردن حكومت مصر، او را در جنگ صفین، یاری كند، همانطوری كه قبلا شرح داستان گذشت. آنگاه امام (ع) توجه داده است بر این كه همان تاسف و ناراحتی كه در سخنان خود بیان كرد، علت تامه سرزنش كردن و واداشتن آنان بر جهاد است، و اگر آن نبود، با وجود خودداری و سستی آنان، ایشان را به حال خود وامی گذاشت. سپس كاری را كه دشمن با آنها كرده و دستیازی دشمن به شهرهایشان و فریبكاری آنها را گوشزد كرده است تا بدان وسیله غیرت آنها را برانگیزاند، از آن روست كه پس از این سخنان ایشان را به پیكار با دشمن برانگیخ

ته و از زمینگیر شدن و سهل انگاری نهی كرده است، و به دلیل پیامدهایی از قبیل، تن به پستی دادن و بازگشتن به خواری و ذلت، و گرفتار فرومایگی شدن، آنان را از خودداری از جنگ برحذر داشته است و سرانجام بر این مطلب توجه داده است كه هر كس اهل جنگ باشد، بیدارتر است، كنایه از این كه بلند همت تر است، زیرا لازمه ی آن كم خوابی است، و نیز آنان را از دون همتی و سستی در جهاد برحذر داشته است، چه لازمه ی آن، خمودی آنان و آسودگی از مقاومت در برابر دشمن و طمع بستن دشمن بدانهاست.


صفحه 335، 337.